قشم
جنوب همیشه در ذهن آدم با ریتمهای تند و شاد و کوبههای دمام همراه میشود. انگار موسیقی را نمیتوانی از بندرها و جزیرههای جنوب ایران جدا کنی. ذات این شهرهای مرطوب و داغ جوری با موسیقی پیوند خورده که در ذهن آدم حتی اسم این شهرها هم به گونهای ریتمیک تکرار میشود. قشم قشم قشم. قشم روح دیگری هم دارد، منطقهی آزاد است و وجههای بینالمللی دارد. خیال کن روح عصیانزدهی جنوبی که از قبل از تاریخ، از اعماق آیینها میآید و مراسمی چون زار دارد که در آن بیماری و پریشانی را مانند نیرویی شیطانی از جسم آدم با موسیقی و جنون بیرون میکشند، حالا این روح را بگذار وسط منطقهای که تجارتش آزاد است. شاید اول به نظر عجیب بیاید این ترکیب، با خودت بگویی بومیان این جزیره هنوز هم سوداییاند؟ بله هنوز هم سوداییاند و اگر تو هم بروی و ژئوپارک این منطقه را ببینی که از جاذبههای کم نظیر دنیاست، سودایی میشوی. مگر میشود سودایی نشد وقتی در منطقهای زندگی کنی که آب و باد و آفتاب و کوه با هم ادغام میشوند، همدیگر را میفرسایند، میتراشند و آثار هنری میآفرینند که آنقدر عجیب و هولناک و متحیر کنندهاند که چه بگوید آدمی اگر به جنها نسبتش ندهد. چگونه خیره شود در نمایشگاه نقاشیهای ۴ میلیاردساله آب و باد و آفتاب بر تن خسته زمین، که دلش یک مرتبه نریزد از این شکوه. قشم گرم است مثل دل تمام مردمان جنوب مثل رنگ چادرهای زنانش مثل نفس مردان صیادش که میدانند آب ممکن است یک روز با خود ببردشان و باز تن به دریا میزنند. آب هم در این منطقه سودایی است. فقط هم همینها نیست. جنگل هم در این جزیره دیوانه است. میرود زیر دریا و برمیگردد. باور نمیکنید؟ در سازمان یونسکو ثبت شدهاند جنگل های عجیب حرای قشم. اصلا نصف عجایب طبیعی ایران در همین منطقه جمع شده است. تنگه چاهکوه منقش و غار نمک، دره ستارهها یا استاره کفته، جزایر ناز، که سالهاست ناز میکنند با ساحل قشم دست در گردن شوند، تمام اینها کنار تجارت آزاد و نفت و گاز و صنایع وابسته، رقص دلفینها، زنانی که هنوز روبندههای رنگی میزنند و نان تموشی و برنج دیشو مهمانت میکنند، مردانی که صیادند اما در اواخر تیرماه جشن نوروز صیاد راه میاندازند که در آن ماهی نمیگیرند تا ماهیها آزادی را حس کنند، تمام این ها روح بزرگترین جزیره خاورمیانه را میسازد. روحی که عصیانزده است و توریستی شدن نمی تواند عصیانش را از او بگیرد.