کیش
کیش برای ما و خیلیهای دیگر یعنی سفر، خوشگذرانی، آرامش، دریا و خرید، تفریح و استراحت، کنسرت و موسیقی. این کیش است، روح کیش، تلفیق مدرنیته و سنت و طبیعت. اتومبیلهایی که نفس آدم را بند میآورند، بازارهای پررونق و پر از کالای جهانی، هتلهای لوکس، در کنار بومیانی که زندگی در چنین منطقهای، خوب یادشان داده که روح بومیشان را حفظ کنند. هنوز زیاد ممکن است بومیانی در این جزیره ببینی که لباسهای محلی رنگارنگشان را بر تن دارند. با پوستهایی که آفتاب رنگشان کرده، حتی اگر در مشاغلی فعالیت کنند که با توریستها در ارتباط باشد، یک جنوبی همیشه جنوبی است. تهِ وجود هر بومی یک دمام هست که محکم میکوبد به قلبش، و در گلوی هر بومی یک نیانبان، که سوز دل یک جزیره و فرهنگ را میریزد در گلویش. هرچند کیش به عنوان دومین جزیره بزرگ ایران، آنقدر بزرگ هست که اگر فقط در محدوده کوچکی از جزیره رفت و آمد کنی، بومیانش را زیاد نبینی. شاید هم حق داشته باشی این همه بازار با این قیمتها آدم را هوایی میکند. آنقدر که شاید به ذهنت هم خطور نکند این جزیره از دوره هخامنشیان پررونق بوده و مرواریدش در جهان خواهان داشته است. گواه تاریخ این منطقه همان کشتی پررمز و راز و عجیب یونانی است که سالهاست میان غرق شدن و نشدن مردد است. کیش نگین پرهیجان جنوب است که مثل کودکی که انگار همیشه دارد میدود، قلبش محکم و تندتند میزند. اگر بخواهی با دمامِ قلبش برقصی میتوانی با تفریحات هیجانانگیزش همراه شوی، از سافاری گرفته تا جت اسکی و تمام تفریحات آبی. اگر هم بخواهی با نوای غریب نی انبانش یکی شوی و مثل بخار پخش شوی در هوای شرجی و پر از اکسیژن این جزیره افسونزده، کافیست بنشینی کنار ساحلی مرجانی، خورشید سرخش را ببینی که چگونه وقت غروب در آرامش عجیب آنهمه آبی، خودش را آرام آرام و بیصدا غرق میکند.